travel story
Signer mon livre d'or Faire connaître mon blog Me contacter par mail Flux RSS
Thèmes Rechercher Articles les plus lus· جاهای دیدنی آتن : سفری که زندگی شما را تغییر میدهد
· آب انبار حاج کاظم
· تالاب لیپار
· سفر 2 روزه به اصفهان
· اندازه ناوگان ریلی رجا چند واگن است؟
· آب انبار حاج کاظم
· اندازه ناوگان ریلی رجا چند واگن است؟
· راهنمای جامع سفر به ایرلند برای حرفهایها
· داستان سفر زیبا
· راهنمای سفر به کاستاریکا : سفری رویایی به کشور صلح و زیبایی
· پل ساسانی کوار
· پراسترس ترین داستان های سفر از سرتاسر دنیا
· شاهکارهای معماری اسپانیا در تور مجازی تولدو
· سفرنامه کیش
· مهم ترین فواید سفر با قطار چیست؟
· صنایع دستی ایران
· چهارباغ
· غذا باز
· آنتالیا
· ترکیه
Date de création : 22.09.2020
Dernière mise à jour :
21.11.2021
151 articles
حرکت از ایستگاه قطار شمالی پاریس یعنی ایستگاه گار دی نور (فرانسوی: Gare du Nord)
بلیت قطار رو قبلا از ایران توسط شرکت ققنوس خریداری کرده بودم. انصافا آژانس خوش برخورد پیگیری بودند و به ما گفتند که برخی بلیت های قطار رو باید به صورت چاپ شده روی برگه مخصوص موقع سوار شدن ارائه بدیم که خود آژانس اینکار رو برای ما انجام داد. به این نوع بلیت electronic ticket میگویند. قطار از نوع سریع السیر بود و از پاریس به بروکسل و در نهایت آمستردام میرفت.
از اونجایی که مامان هیچوقت دوست نداره دیر به جایی برسه با وجود اینکه حرکت ساعت هشت صبح بود ما ساعت چهار صبح هتل رو به مقصد ایستگاه قطار ترک کردیم. شب قبل موضوع رو با پذیرش هتل درمیون گذاشتم و اون گفت که اولین قطار مترو ساعت چهارو نیم حرکت میکنه و چون در اون ساعت پذیرش هتل تعطیل هست ما کلید اتاق رو داخل صندوقچه پشت در بندازیم و بریم. این کارش خیلی برامون عجیب بود چون توی ایران موقع تحویل اتاق کل اتاق و وسیله ها و بوفه رو جلوی چشم خودت چک میکنن که مبادا خسارتی زده باشی.
با چشمای خوابالو خودمون رو به ایستگاه رسوندیم. یک ایستگاه با شکوه، شلوغ و کمی تاریک و ترسناک مثل فیلم ها.
برام خیلی جالب بود که قطار ها وارد سالن سرپوشیده ایستگاه میشن چون قطار ها برقی هستند مشکلی از نظر دود و آلودگی وجود نداشت. جایی که باید سوار قطار میشدیم رو پیدا کردیم و همون نزدیک روی یک نیمکت نشسته و سعی کردیم این سه ساعتی که زود رسیده بودیم رو یکجوری سر کنیم!
بالاخره سوار شدیم. قطار بسیار تمیز و بدون سر و صدا. مسافران شیک پوش که گویا برای رسیدن به محل کارشون ازین قطار استفاده میکردن. کل مسیر حدود سه ساعت طول کشید با چند توقف در شهر های بین راه. من از فرط بیخوابی همون اول خوابم برد و گهگاه با صدای خواهرم که میگفت پاشو پاشو ببین چقدر بیرون قشنگه چشمام رو باز می کردم. مسیر سرسبز با ساختمان های شیروانی دار مثل قصه ها.
اکثر مسافرا توی ایستگاه بروکسل و ایستگاه سیپول(فرودگاه آمستردام) پیاده شدن و خیال ما راحت بود که باید آخرین ایستگاه پیاده بشیم و استرس جا ماندن نداشتیم.
بالاخره در ایستگاه مرکزی آمستردام از قطار پیاده شدیم. ایستگاه بسیار تمیز و مرتبی بود. معمولا از اونجایی که دوست ندارم خیلی راه اضافه برم همون اول وارد کیوسک اطلاعات شدم تا بپرسم که چجوری میتونیم به هتل برسیم.
عکس از اینترنت: ایستگاه قطار شمالی پاریس
برای ما که اهل سفریم, سفر از یک جرقه شروع میشه. درست جایی که قلبت ندا میده"من باید برم, ببینم, حس کنم و عاشق تر بشم". جرقه ی این سفر رو دوستی به سرم انداخت با تعریف از روستایی عجیب و سرسبز در شمال کشور به اسم "روستای امام زاده ابراهیم".
تحقیقاتم شروع شد. چک کردن مسیر توسط نرم افزارهایی مثل waze و google map, گشت در وب, جمع اوری اطلاعات توسط اپلیکیشن محبوب Instagram و پرس و جو از دوستان و آشنایان شمالی. رفته رفته من عاشق اون گوشه ی دنج کشور شدم و مقدمات سفر فراهم شد.
روز نخست
طبق عادت همیشگی نهار مختصری آماده کردیم و زدیم به جاده. مسیر ما از سمت جاده ی قزوین_رشت و سپس شهرستان کوچک شفت بود که در چند کیلومتری روستا قرار داشت. وقتی که به شفت رسیدیم هوا تقریبا تاریک شده بود و مردمان محلی توصیه کردند شب به جاده ی روستا نریم چون مناظر زیبا رو از دست می دیم. ما هم بر طبق گفته ها به دنبال فضای سبز یا پارکی گشتیم که هم خستگی راه رو کم کند هم اینکه شام خورده و دنبال سرپناهی برای خواب بگردیم.
شفت شهری کوچک بود, تا آنجا که ما متوجه شدیم فقط یک پارک داشت. تصمیم بر آن شد که ساعتی در پارک استراحت کنیم, دقایقی از حضور ما نگذشته بود که اعلام کردند پارک در حال بسته شدن است و باید تخلیه انجام شود! گیج شدیم و لقمه در دهان به هم نگاه می کردیم! پارکی که قرار است ساعت ده شب بسته شود! بهرحال چاره ای نبود اما شهر ساکت بود و فروشگاه به ندرت باز بود, مانده بودیم کنار پارک خسته و بی حال که نگهبان پارک به داد ما رسید و تماسی با دوستانش گرفت. به این ترتیب ما برای یک شب خانه ای در شفت اجاره کردیم که صبح روز بعد به سمت روستا حرکت کنیم.
عکسی از شفت و خانه در دست ندارم چون یادمه تا به خانه رسیدیم خوابیدیم و صبح قبل از صبحانه به جاده زدیم! یادتان باشد اگر گذرتان به شفت افتاد حتما قبل از غروب خورشید برسید که مثل ما دچار مشکل نشید یا حداقل از قبل از سایت های معتبر مثلShab.ir یا Vilajar.ir ویلای خود را اجاره کنید.
دومین روز
صبح زود با انرژی و شاداب از خواب برخاستیم و به سمت روستا حرکت کردیم. جاده ی منتهی به مقصد واقعا زیبا بود و هر لحظه به خود میگفتم "چه خوب که به حرف مردم محلی گوش دادیم".
عکس1

انگار سرنوشت بردیا سعادت به والیبال سرزمین چکمه گره خورده است. پشت خط زن ۱۷ ساله که کارش در لیگ والیبال صربستان را با لقب پدیده تمام کرد، برق درخشش او ، چشم ایتالیایی ها را گرفت. به همین دلیل باشگاه مودنای اینالیا با او قرارداد بست.
مهری رنجبر: بردیا سعادت جوانترین لژیونر والیبال ایران با بدشانسی تمام بعد از دو غول بزرگ والیبال، یعنی نمیر عبدالعزیز و لوکا وتوری، سومین پشت خط زن مودنا شد. اتفاقی که شانس او را برای بازی در لیگ سری A خیلی کم کرده بود. در حالی که بردیا عاشق بازی بود نه نیمکت نشینی، به همین دلیل بدش نمی آمد اگر پیشنهاد جدیدی رسید آن را بررسی کند. پیشنهاد رسید؛ از باشگاه ویکستورم لیگ کره. او به این پیشنهاد پاسح مثبت داد و از آنجا قصه بردیا روی دیگری پیدا کرد. سعادت وقتی مسافر المپیک توکیو نشد، مدتی استراحت کرد و بعد هم با اجازه بهروز عطایی سرمربی تیم جوانان برای همراهی تیم ویکستورم در تورنمنتی به کره رفت. اما رفتن همان و شروع قصه جنجالی بردیا همان. پشت خط زن جوان طبق قول و قرارش با سرمربی تیم و فدراسیون قرار بود اول شهریورماه خودش را به اردو ی تیم ملی برای قهرمانی آسیا برساند، اما نرسید، وقتی دومشهریورماه هم آمد و خبری از بردیا نشد، عطایی سرمربی تیم جوانان و تیم ملی او را تهدید به حذف از ترکیب تیمملی کرد . اما باشگاه کره ای به دلیل مصدومیت بردیا همچنان اصرار به ماندن بازیکن ایرانی اش در کره داشت تا از آنجا، به ژاپن برود. کار به اینجا که رسید اسم بردیا از تیم ملی برای قهرمانی آسیا حذف شد و سرمربی گفت :« بردیا را برای تیم جوانان در قهرمانی جهان می خواهیم.»
فدراسیون والیبال اما پا را فراتر گذاشت و تهدید به عدم تایید ITC بردیا کرد. در این شرایط ، باشگاه کره ای عطای رفتن بردیا را به ماندنش بخشید. در واقع پشت خط زن جوان، برای ۴۵ روز همراهی تیم ویکستورم، ۱۴۵ هزار دلار گرفت که ۴۰ هزار دلارش سهم آزادی بردیا از مودنا شد و ۱۰۰ هزار دلارش برای او ماند. بردیا اما سالم رفت و باپارگی ۵ سانتیمتری بالای ناف برگشت. از سوی دیگر او به دلیل مشکل ویزا با تاخیر از کره به ایتالیا رسید. در واقع بعداز بازی با بلژیک. با اینکه سرمربی تیم جوانان روی بردیا سعادت برای قهرمانی جهان حساب ویژه ای باز کرده بود، اما پارگی عضله بالای نافش، اجازه نداد همان بردیا با پروازهای خیره کننده در لیگ ملتها باشد. به همین دلیل است که محمد رضا داورزنی در جلسه دو روز پیش کمیته فنی گفته:«برای قهرمانی جوانان جهان هم برنامهریزی کردیم، اما نتایج طبق پیش بینیها پیش نرفت. یکی از مشکلات ، به موقع حاضر نشدن بردیا سعادت در تیم جوانان بود. در این زمینه همه مکاتبات وجود دارد و متاسفانه طرف کرهای اطلاعات مربوط به مشکلات جسمانی او را به موقع به ایران اعلام نکرد. موضوعی که به تعادل تیم را بهم زد. اگر بردیا سعادت لیگ ملتها، به موقع و سالم به مسابقات جهانی ایتالیا میرسید، حتما نتایج طور دیگر رقم میخورد.»
اولین باری که به جزیره شگفت انگیز هرمز سفر کردم همراه با یکی از دوستانم بود که واقعایه دیوونه به تمام معنا بود.
جاتون خالی بعد از ظهر رسیدیم هرمز و سریع و دوان دوان رفتیم که غروب رویایی خورشید رو از پشت کوه های شگفت انگیز دره مجسمه ها ببینیم و شب رو هم کنار یه دکه که توی همون دره بود موندیم و کمپ زدیم.
قسمت جالب ماجرا فردای اون روز بود، یعنی روز دوم که قرار بود از دره رنگین کمان رو تا شهر هرمز پیاده روی کنیم و یکی کی جاذبه ها رو ببینیم. منه از همه جا بی خبر با کلی بار و بندیل افتادم دنبال این دیوانه ی مجنونِ طبیعت گرد. اینقد هوای ظهر گرم شد و ادامه دادن سفر برای من طاقت فرسا که تا کمپ فرش بیشتر نتونستم دیگه به راه رفتن ادامه بدم و مجبور شدیم زنگ بزنیم یه سه چرخ بیاد دنبالمون.
سفر خوبی بود. درکل هیچ سفر بدی نداریم همه سفر ها خوبن.

نتیجه این داستانم این بود که: هر وقت می خواید به یه جایی که تا حالا سفر نکردید برید حتی اگر با دوستانتون، حتما قبلش تحقیق کنید مسافت ها و مسیر ها رو شناسایی کنید، شاید اون مسیر برای دوستان شما راحت باشه اما برای شما بسی سخت و دشوار.
سفر بنده اواخر شهریور ماه به شهر ایروان انجام شد با توجه به برگزاری کنسرت در ایروان و پر بودن بلیت های پرواز مجبور شدیم به مسیر زمینی اکتفا کنیم. چون سفرنامه های ارمنستان رو زیاد خونده بودم، میدونستم جاده زمینی تعریفی نداره.. من بلیت هواپیما رو از مشهد به تبریز تهیه کردم. از فرودگاه تبریز تاکسی های زیادی بودن که ما با اونها به مرز ارمنستان رفتیم با هزینه 300 هزار تومان. زیاد در مرز معطل نشدیم ولی ماشین هایی که برای کاپیتاژ اومده بودن حدود شش ساعتی بود که منتظر بودن. ما بعد از عبور از مرز خواستیم تاکسی بگیریم که به ما قیمت 150 دلار گفت. واقعا زیاد بود همونجا که بودیم یه پژو پارس اومد گفت اگر بخواین من میتونم ببرمتون ما هم گفتیم 50 دلار که قبول کرد. با توجه به خرابی جاده پرسیدم قبلا این مسیرو رفتی که گفت بله 5-6 باری حداقل رفتم. دیگه من و همسرم سوار ماشین شدیم که چشمتون روز بد نبینه خیلی از تصورم جاده بدتر بود خیلی.
حالا تا اینجا که هیچی یکی دو ساعتی که رفتیم راننده با یکی ارمنی صحبت کرد و از جاده فرعی رفت. گفتم چرا از فرعی میری گفت ظاهرا آذربایجان بخشی از خاک ارمنستان رو گرفته و نمیتونید از تیکه ای از مسیر رد بشین. این اتفاق حدود یکی دوماهیه افتاده. چشمتون باز روز بد نبینه این جاده خاکی صد برابر از جاده اصلی وحشتناک قبلی هم بدتر بود. بخصوص که هوا هم تاریک شده بود و هیچ چراغی در مسیر نبود من صدبار در مسیر به خودم لعنت فرستادم و اشهدم رو خوندم تقریبا امکان زنده موندنم رو خیلی کمتر از مرگ میدیدم. جاده خاکی پایین دره افتضاح به معنی واقعی. حدود سه ساعتی در این جاده بودیم که بعد به مسیر اصلی رسیدیم و بعد از یکی دو ساعت که برای شام موندیم وقتی از ایرانیای دیگه ای که با کاپیتاژ ماشین اومده بودن سوال کردم اون ها هم از همین مسیر اومده بودن و بعضیاشون که اولش نیومده بودن کمی جلوتر پلیس ارمنستان برگردونده بودشون که از همین مسیر فرعی برن. مسیر برگشت از تاکسی ارمنی استفاده کردیم. از طریق یکی از آژانس های داخل میدان هراپراگ که راننده ارمنی اون قسمت از مسیر خاکی رو نرفت و من از ته دل خوشحال شدم اما کمی جلوتر پلیس آذربایجان جلوش رو گرفت که من قلبم لحظه ای از سینه داشت کنده میشد و از ماشین عکس گرفت و کمی باهم صحبت کردند. ولی خوشبختانه ما رد شدیم. مسیر برگشت رو حدود شش ساعت توی راه بودیم. من این خاطره رو فقط سریع و هول هولکی نوشتم که هموطنای عزیزم رو روشن کنم خواهش میکنم از کاپیتاژ ماشین تا اطلاع ثانوی به ایروان صرف نظر کنید.
آبان ۱۴۰۰ برای اولین بار به قشم سفر کردم. قبل از آن به جزیرهی کیش چندین بار رفته بودم اما در انتظار دیدن جزیرهی عجایب جنوب یعنی قشم بودم و از زمانی که پا به این جزیره گذاشتم دلم نمیخواست که ترکش کنم. هر بخشی از آن دنیایی داشت و صادقانه بگم، با گذراندن ۶ روز هنوز هم بخش زیادی از این جزیره را ندیدهام.
اما بخت به من رو کرد و از طریق یکی از دوستان با یک تورblog/wp-content/uploads/2019/03/Nowruz-travel.jpg" alt="" /> لیدر عالی آشنا شدم: آقای شَگَن. مردی با محبت و بسیار پر انرژی که در این ۱۱ ساعت تورگردی در روز، هیچگونه احساس خستگی نمیکنید بلکه تا آخرین لحظه پر انرژی و شاد می مانید. روز دوم سفرمان در برنامهی تور گردی قشم، آقای شگن جوری برنامهریزی کردن که هنگام دیدن جاذبهها با تورهای دیگر برخورد نداشتیم و شلوغی مزاحم عکاسی و کارمان نمیشد. ایشان در عکاسی بسیار خبره هستند و عکسهای بسیار جذابی از ما گرفتند. ما در آن روز از درهی ستارگان، درهی تندیسها، غار خوربس، تنگه چاهکوه و جنگل حرا دیدن کردیم.

اگر میخواهید یکی از قدیمیترین بازارهای سنتی ایران را ببینید، به شهر فومن در استان گیلان بروید.
در سه شنبه بازار فومن هر چیزی که بخواهید پیدا میشود. به خصوص ماهی و میوه و سبزیجات تازه و محلی. البته به اینجا که میروید، نباید کلوچه فومن را فراموش کنید.
اگر دوست دارید یک بازار سنتی متفاوت را ببینید، به قلعه رودخان بروید. قلعه رودخان در 20 کیلومتری فومن است و آنجا بازارچهای سنتی برپا میشود.
در کنار قلعه، چند کلبه چوبی و سنتی بزرگ گذاشتهاند و کنارشان هم صندلی و چتر هست. محلیها صنایع دستی و محصولات خود را اینجا به گردشگرها و رهگذرها میفروشند.
خود قلعه رودخان داستانهای زیادی دارد و خیلیها درباره تعداد پلهها و تونل مخفی اش میپرسند.

بازارهای سنتی آنقدر زیبا هستند که واقعا به سختی میشود اسم یکی از آنها را به عنوان زیباترین بازار نام برد. اما بازار سنتی کاشان، از جمله زیباترین بازارهای سنتی ایران است. معماری زیبای این بازار و وجود کارونسرا و بناهای زیبا در امتداد آن، باعث شده است تا این صفت را به بازار سنتی کاشان بدهیم. قدمت بازار کاشان هم مانند اکثر بازارهای سنتی ایران به دوره صفوی میرسد. هرچند اوج خرید و فروش و رفتوآمد در بازار کاشان، از دوره قاجاریه و رونق تجارت بوده است.
ویژگی مهم بازار کاشان، قرارگیری آن در منطقه پررفتوآمد و تاریخی است. بناهای معروفی مانند خانه بروجردی ها در اطراف بازار کاشان قرار گرفتهاند. کاروانسراهای متعددی هم که در بازار کاشان قرار دارند، از دیگر دلایل جذابیت این بازار هستند. معروفترین راسته بازار کاشان، بازار مسگرها است. کاروانسرای نو و کاروانسرای میرپنج از معروفترین کاروانسراهای بازار کاشان هستند که خوب است موقع دیدن بازار، از آنها هم بازدید کنید.
شمال ایران بازارهای سنتی زیبایی پیدا میشود. چون تعداد بازارهای سنتی در شمال زیاد است، در یک بخش جدا دربارهشان حرف میزنیم.

اینجا همه چیز میبینید و به قول معروف از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در آن پیدا میشود. در بازار سنتی صومعه سرا محلیها گوشت پرنده و خوراکیهای شمالی میآورند.
بازار سنتی صومعه سرا پر از پرنده و جوجه اردک و غاز است. اینجا میوههای رنگی و زیتون پرورده و ماهیهای شمالی را میتوانید بخرید.
بازار سنتی صومعه سرا از قدیمیترین بازارهای سنتی ایران است و سالهاست یکشنبهها برگزار میشود.
بازار سنتی صومعه سرا را میتوانید در خیابان ستارخان ببینید.
در شهرهای اطراف صومعه سرا بازارهای سنتی دیگری هم هست. مثلا تولم شهر پنجشنبه بازار خوبی دارد. بازار اینجا آنقدری معروف است که قبلا شهر را به اسم بازارجمعه میشناختند.

صاحبان کسب و کارهای کوتاه مدت، دانشجویان خارجی و برخی افراد که روادید ورود به ژاپن را دارند به این کشور سفر کنند اما همچنان محدودیت های کرونایی در مورد گردشگران پابرجاست.
به گزارش روز شنبه ایرنا از روزنامه «استریتس تایمز» سنگاپور، وزارت امور خارجه دولت ژاپن اعلام کرد از روز دوشنبه ( ۱۷ آبان ) صاحبان کسب و کاری که به طور کامل و با واکسن های تایید شده سازمان جهانی بهداشت واکسینه شده اند با اجرای ۳ روز قرنطینه در بدو ورود به این کشور، مسافرت های خود را از سر بگیرند.
آمار روزانه ابتلا به ویروس کرونا در کشور ۱۲۶ میلیون نفری ژاپن از ۲۵ هزار نفر مبتلا در ماه اوت که بالاترین میزان ابتلا به این بیماری بود، به میانگین روزانه تنها ۲۰۰ نفر رسیده است.
با وجود شروع کند و آرام واکسیناسیون در این کشور، در حال حاضر ۷۳ درصد جمعیت ژاپن به طور کامل واکسینه شده اند.
در ژاپن حدود ۱۸ هزار نفر جان خود را بر اثر ابتلا به ویروس کرونا از دست دادند ولی هرگز قوانین قرنطینه کامل در این کشور اجرا نشد. با این حال، بیشترین زمان طی یک سال گذشته با اجرای قوانین و محدودیت های بسیار سختگیرانه کرونا از جمله مقررات منع تردد شبانه و جلوگیری از برگزاری مراسم با اجتماعات مردمی در شهرهای بزرگ این کشور گذشت و تمامی مسابقات ورزشی و مراسم المپیک توکیو نیز پشت درهای بسته و اغلب بدون حضور تماشگر انجام شد.
براساس اطلاعات رسانه های ژاپن، حدود ۳۷۰ هزار نفر که روادید ژاپن دارند منتظر ورود به این کشور هستند و به زودی تدریجا وارد ژاپن می شوند. با این وجود در این میان ورود افراد از کشورهای پرخطری مانند ترینیدا و توباگو، پرو و ونزوئلا همچنان ممنوع است.
وزارت امور خارجه ژاپن هنوز درمورد زمان ورود گردشگران به این کشور اظهارنظری نکرده است. در سال ۲۰۱۹ شمار گردشگرانی که از ژاپن دیدن کردند ۳۱ میلیون و ۹۰۰ هزار نفر بود و این کشور در حال دستیابی به هدف رساندن گردشگری به ۴۰ میلیون نفر در سال ۲۰۲۰ بود که با همه گیری ویروس کرونا این روند متوقف شد.